-
ای روزهای خوب که در راهید
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 16:42
ای روزهای خوب که در راهید! ای جاده های گمشده در مه! ای روزهای سختِ ادامه! از پشتِ لحظه ها به در آیید .. - قیصر امین پور
-
رضا براهنی - با توام ایرانه خانم زیبا!
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 16:33
دق که ندانی که چیست گرفتم دق که ندانی تو خانم زیبا حال تمامَم از آن تو بادا گر چه ندارم خانه در این جا خانه در آن جا سَر که ندارم که طشت بیاری که سر دَهَمَت سر با توام ایرانه خانم زیبا! شانه کنی یا نکنی آن همه مو را فرق سرت باز منم باز کنی یا نکنی باز آینه بنگر به پشت سر آینه بنگر به زیرزمین با تو منم خانم زیبا چهره...
-
دکتر رضا براهنی
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 16:31
همیشه وقتی که موهایم را از روی ابروهایم کنار می زنم آنجا نشسته ای بر روی برگها و، در "درکه" وَ باد می وزد وَ برف می بارد وَ من تنها نیستم هر روز از گلفروشی"امیر آباد" یک شاخه گل می خریدم تنها یک شاخه _ اما چه چشم هایی، هان! انگار یک جفت خرما _ و موهایم را از روی ابروهایم کنار می زنم آنجا نشسته ای...
-
یک پیشنهاد دیدنی - عاشق زندگی
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 15:54
عاشق زندگی
-
یک پیشنهاد دیدنی - سایه ها
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 15:53
سایه ها
-
از یه جایی به بعد
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 15:23
از یه جایی به بعد آدم دیگه کفشاشو در میاره، جوراباشو میندازه یه گوشه و پاهاشو تو حوض خنک تنهاییش فرو میکنه و دیگه دست از جستجو برمیداره. میشینه تو حیاط در اندشت آرزوهاش و با خودش قسم میخوره که پاشو حتی تو کوچه هم نذاره. به خودش میقبولونه که شاید اصلا از اولم قرار نبوده یابنده باشه بلکه تقدیرش این بوده که یافته بشه!!!...
-
توی رینگ با خودم
دوشنبه 10 آذرماه سال 1393 19:18
وقتی که این موقع صبح با صدای زدن نوک انگشت قطره های بارون به پنجره اتاقت از خواب بیدار میشی، دیگه نمیشه به هیچ بهانه ای امروز نماز نخوند!!! خدای خوب، ممنونم که "نگران منی".... کاش میتونستم ببوسمت.... - پاکباز
-
کاظم بهمنی
دوشنبه 10 آذرماه سال 1393 19:08
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود آتشی بودی و هر وقت تو را میدیدم مثل اسپند، دلم جای خودش بند نبود مثل یک غنچه که از چیده شدن میترسید خیره بودم به تو و جرأت لبخند نبود هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم کم نشد فاصله؛ تقصیر تو هرچند نبود شدم از «درس» گریزان و به «عشقت» مشغول بین این دو...
-
محمد علیزاده
دوشنبه 10 آذرماه سال 1393 17:55
زخم
-
باید که شیوه سخنم را عوض کنم
دوشنبه 10 آذرماه سال 1393 17:33
باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم! شد شد، اگر نشد دهنم را عوض کنم! پیراهنی به غیر غزل نیست در برم گفتی که جامه ی کهنم را عوض کنم! شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود باید تمامِ «آنچه منم» را عوض کنم!
-
نجمه زارع
دوشنبه 10 آذرماه سال 1393 15:24
دیشب بعد از مدتها، یاد بهمن ماه سال 80 یا شایدم 81 برام زنده شد. سالی که با یکی از اقوام رفته بودیم طرفای جنوب و تو دانشگاه اهواز جلسه شعر خوانی عاشورایی برگزار بود و خانم زارع هم حضور داشتن. اونموقع هنوز خوب نمیشناختمشون ولی تو همون یه جلسه تمام فکر من رو تسخیر کردن. واقعا چقدر حیف شد که ایشون رفتند و جاشون رو بگوری...
-
عشق ممنوعه
دوشنبه 10 آذرماه سال 1393 15:00
میگن عشقای ممنوعه عشقای واقعین، ولی توضیح نمیدن منظورشون از ممنوع دقیقا کدوم ممنوعه!؟ اونایی رو که آدما ممنوع کردن یا اونایی رو که خداوند ممنوع کرده. عشقایی رو که آدما ممنوع کردن و برای داشتنش باید بدویم، بجنگیم و حتی بمیریم زیباترین لحظه های زندگی رو در عین تلخی برامون رقم میزنن. پیروزی نهایی در این عشقها فقط رسیدن...
-
سعید ضیاء
یکشنبه 9 آذرماه سال 1393 19:47
به افتخار و احترام یه دوست عزیز.
-
بوی بارون
یکشنبه 9 آذرماه سال 1393 19:33
-
مادرانه
یکشنبه 9 آذرماه سال 1393 19:26
-
ایلهان برک
یکشنبه 9 آذرماه سال 1393 17:49
اگر سفره ى دلم را برایت باز کنم مى آیى باهم جمع اش کنیم؟ - ایلهان برک
-
عاشقانه های پریشان
یکشنبه 9 آذرماه سال 1393 05:57
شاید روزی، تمام شاعران دنیا که نگاه تو عاشقشان کرده است با شاخه گلی در دست روبرویت صف بکشند، زانو بزنند، و حتی بخندانندت اما من آنروز هم برایت... فقط شعر خواهم آورد! -پاکباز
-
ضیافت دونفره
یکشنبه 9 آذرماه سال 1393 05:47
یک جام پر از شراب انگور بیار آوای خوش صدای سنتور بیار حالا که بساط جشنتان برپا شد لطفا برو و برای من گور بیار -از مجموعه باد باران را برد، پاکباز، 1393
-
خواهران میرابال
یکشنبه 9 آذرماه سال 1393 05:22
خواهران میرابال چهار خواهر در جمهوری دومینیکن بودند که سه نفر از آنها در زمان مبارزه با دیکتاتوری رافائل تروخیو توسط عوامل او به قتل رسیدند. پاتریا مرسدس میرابال (۲۷ فوریه ۱۹۲۴– ۲۵ نوامبر ۱۹۶۰)، ماریا آرژانتینا مینِرْوا میرابال (۱۲ مارس ۱۹۲۶ – ۲۵ نوامبر ۱۹۶۰) و آنتونیا ماریا تِرِسا میرابال (۱۵ اکتبر ۱۹۳۵ – ۲۵ نوامبر...
-
حال خوب
شنبه 8 آذرماه سال 1393 18:20
چقدر این بارونای پاییزی حال آدمو خوب میکنه. آدم در اتاقو چارتاق باز میکنه، تو اتاق دراز میکشه، بخاریو کمی زیاد میکنه و تو هارمونی دلنشین صدای بارون و بوی خاک نم خورده و رقص برگای طلایی رنگ درخت تو کوچه زیر قطره های بارون خودشو غرق شده میبینه. حالی که اون لحظه به آدم دست میده رو نمیشه تو دایره واژه ها به بند کشید، فقط...
-
تو هم به فکر منی...
شنبه 8 آذرماه سال 1393 16:56
تو هم به فکر منی حاضرم قسم بخورم همین زمان علنی حاضرم قسم بخورم به شوق وصل تو هر روز روزه میگیرم و با چنین دهنی حاضرم قسم بخورم که مثل من تو هم از این فراق دلتنگی به فکر آمدنی حاضرم قسم بخورم تو در میان کسانیکه بینشان هستی طلای در لجنی حاضرم قسم بخورم سکوت میکنی اما در انتهای سکوت لبالب از سخنی حاضرم قسم بخورم دلت...
-
بابای معلوم الاثر
شنبه 8 آذرماه سال 1393 16:33
ای پیش پرواز کبوتر های زخمی بابای مفقودالاثر، بابای زخمی دور از تو سهم دختر از این هفته هم پر پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟ تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی یک قاب چوبی روی دست میخ بودی توی کتابم هر چه بابا آب می داد مادر نشانم عکس توی قاب می داد اینجا کنار قاب عکست جان سپردم از بس که از این هفته ها سرکوفت خوردم...
-
بانوی آبی
شنبه 8 آذرماه سال 1393 16:10
بانوی آبی
-
تصور کن...
شنبه 8 آذرماه سال 1393 01:20
میدونی چرا وقتی بهم میگی "تو خیلی قدر نشناسی و اینهمه دوست داشتن منو نمیبینی" و من لبخند میزنم دلیلش چیه؟ اصلا هیچوقت از خودت پرسیدی؟ خب... بذار تا یه بار واسه همیشه برات توضیح بدم. بیا با هم دنیایی رو تصور کنیم که توی اون تو در کنار خیلیای دیگه داری زندگی میکنی. خب... بالاخره از یه روز به بعد احساس میکنی...
-
بوی قفس
جمعه 7 آذرماه سال 1393 17:35
هرکه به من میرسد بوی قفس میدهد جــــز تـــو که پر میدهـی تا بپرانی مـرا
-
چارلز بوکوفسکی
جمعه 7 آذرماه سال 1393 14:15
هر چقدر هم که بگوییم : مردها فلانند، زن ها فلانند، یا تنهایی خوب است و دنیا زشت است ! آخرش.... یک روز.... قلبت.... برای کسی... تندتر می زند ...!!! -چارلز بوکوفسکی
-
گوته
جمعه 7 آذرماه سال 1393 14:04
شیفتگی آن است که چشمان زنی را دوست بدارید، بی آنکه رنگ آنرا به یاد آورید..! -گوته
-
اعدامی
جمعه 7 آذرماه سال 1393 13:50
توی چارچوب در داوود را دیدم که داشت یک جوری موزیانه میخندید و بابت اینکه من را از جا پرانده بود به خودش میبالید. همیشه از نظر من شوخی هایش بی مزه و بچه گانه بود ولی هیچوقت به رویش نمی آوردم. یک جورایی زورکی هم که شده بود سعی میکردم بهش بفهمانم که از شوخی هایش خوشم می آید ولی واقعا هیچوقت توی دلم از هیچکدامشان حتی کمی...
-
پابلو نرودا
جمعه 7 آذرماه سال 1393 13:37
تمام اصلهای حقوق بشر را خواندم و جای یک اصل را خالی یافتم و اصل دیگری را به آن افزودم اصل سی و یکم: "هرانسانی حق دارد هر کسی را که میخواهد دوست داشته باشد" -پابلو نرودا
-
راینر کُنسه
جمعه 7 آذرماه سال 1393 13:32
زودتر از من بمیر، یک کم زودتر از من. تا تو آنی نباشی که مجبور است راهِ خانهِ را، تنها برگـردد... -راینر کُنسه