-
آنها که چون ابر میگذرند
شنبه 15 آذرماه سال 1393 00:52
-
علیرضا روشن
شنبه 15 آذرماه سال 1393 00:48
-
شاهد مرگ غمانگیز بهارم چه کنم؟
شنبه 15 آذرماه سال 1393 00:11
شاهد مرگ غمانگیز بهارم چه کنم؟ ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟ نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟ از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند سخت دلبسته این ایل و تبارم چه کنم؟ من کز این فاصله غارت شده چشم توام چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟ یک به یک با مژههایت دل من مشغول است...
-
میروم شاید کمی حال شما بهتر شود
جمعه 14 آذرماه سال 1393 23:49
میروم شاید کمی حال شما بهتر شود میگذارم با خیالت روزگارم سر شود از چه میترسی؟ برو دیوانگی های مرا آنچنان فریاد کن تا گوش عالم کر شود میروم، دیگر نمیخواهم برای هیچ کس حالت غمگین چشمانم ملالآور شود باید این بازنده هر بار ـ جان عاشقم ـ تا به کی بازیچه این دست بازیگر شود؟ ماندنم بیهوده است، امکان ندارد هیچ وقت این...
-
آتشفشان
جمعه 14 آذرماه سال 1393 23:39
وقتهایی هست که احساس میکنیم چیزی درون سینمون در حال انفجاره، انگار آتشفشانی رو تو سینمون داریم که داره برای فوران کردن دنبال راهی میگرده و متاسفانه نزدیک ترین راه رو دهان ما میبینه! فوران میکنه و داغترین گدازه ها رو بر سر همه کسانی که به مرکز آتشفشان نزدیکترن میریزه و اونها رو جوری میسوزونه که گاه حتی ردی، حتی خاطره...
-
عروسکی
جمعه 14 آذرماه سال 1393 14:52
خسته ام ز مردمی که نامشان عروسکی ست مردمی که لحن هر کلامشان عروسکی ست کوک میشود زمان نام و عشق و خوابشان کفتر نشسته روی بامشان عروسکی ست چهرههایشان گرفته مثل برج زهرمار شکل راه رفتن و سلامشان عروسکی ست من به نام آینه قسم نمیخورم ولی چهرههای روشن تمامشان عروسکی ست بیتفاوت از کنار گل عبور میکنند حتم دارم ایل ما...
-
جمعه
جمعه 14 آذرماه سال 1393 12:33
جمعه ی ساکت جمعه ی متروک جمعه ی چون کوچه های کهنه ‚ غم انگیز جمعه ی اندیشه های تنبل بیمار جمعه ی خمیازه های موذی کشدار جمعه ی بی انتظار جمعه ی تسلیم خانه ی خالی خانه ی دلگیر خانه ی دربسته بر هجوم جوانی خانه ی تاریکی و تصور خورشید خانه ی تنهایی و تفأل و تردید خانه ی پرده ‚ کتاب ‚ گنجه ‚ تصاویر آه چه آرام و پر غرور گذر...
-
مثل تندیس فروریخته کورم، لالم
جمعه 14 آذرماه سال 1393 00:32
مثل تندیس فروریخته کورم، لالم جسد زنده ی در معرض اضمحلالم مثل وقتی که تو رفتی به سفر غمگینم مثل وقتی که بخندی به کسی بدحالم کودک تشنه ی آغوش توام بیخود نیست صبح ها یکسره غر می زنم و می نالم خواستم با نفست لحظه ای آرام شوم گوشی ات گفت که:"از صبح سحر اشغالم" هرچه از صبح در خانه ی حافظ رفتم " بوی بهبود ز...
-
سربار
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1393 23:56
دوست من... داداش عزیزم.... آجی گلم.... اگه نمیتونی باری رو از شونه کسی برداری حداقل سربارش نشو. مرسی!
-
یک پیشنهاد دیدنی - قلب
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1393 15:53
قلب
-
خوب نیستم
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1393 15:39
کاش آدمای دور و برمون اونقدر بالغ میبودن که وقتی از آدم میپرسن "حالت چطوره؟" آدم سینشو صاف کنه، با شهامت و احساس اطمینان بگه "خوب نیستم"! و بعدش لازم نباشه براشون توضیح بده چرا خوب نیست، بلکه دیگه خیالش راحت باشه که به اونایی که اطرافشن فهمونده که خوب نیست و حالا اونام هواشو بیشتر دارن. این روزا به...
-
زنــان قـــوی
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1393 15:25
زنــان قـــوی، دردهـــای خـــود را مــــانند کفـــش پـــاشنه بلــند می پوشـــند، مـــهم نیـــست چـــقدر اذیت میـــشونـــد، شــما فقـــط زیبــایی آنــها را می بینید...
-
هشتاد درصدی ها!!!
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 22:47
-
قضاوت
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 22:41
هیچ کس حق ندارد درباره ی شما قضاوت کند، چون دقیقا نمی داند چه چیز بر شما گذشته است... شاید مقداری از سرگذشتتان را شنیده باشند، اما هرگز آنچه در قلــــــب خود حس کرده اید حس نکرده اند!!!
-
حدس
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 20:48
و حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم و تو به نامدیگری مرا خطاب می کنی چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام تو کمتر از غریبه ای مرا...
-
اتوبوس ابدی
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 18:29
باید اتوبوس م را عوض کنم این صدمین و یا شاید هزارمین اتوبوسی بود که سوار شدم و باز هم تو در صندلی آخر آن نبودی...!!! - پاکبار
-
رفتم ببینمش، نشد!
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 18:06
رفتم ببینمش، نشد! همان که اینروزها دلت برایش تنگ میشود رفتم ببینمش تا بداند حسودی نمیکنم به او برای داشتن تو اما.. . همینکه رسیدم چشمهایم در کاسه سرم ترکیدند و آنسوتر صدای زنی.... - پاکباز
-
آه! دیوانه ی آن لحظه ی چشمان توام
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 17:23
میتوانی که فریبم بدهی با نظری پنجهانداختهای سوی شکار دگری آه! دیوانه ی آن لحظه ی چشمان توام که پلنگانه به قربانی خود مینگری آنچنان رد شو که آشفته کنی موی مرا ای که آسوده دل از بیشه ی من میگذری مرهمیبهتر از این نیست که زخمم بزنی عشق، آماده بکن خنجر برنده تری هیمه بر هیمه ی این آتش سوزنده بریز تا از آن جنگل انبوه...
-
تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 15:49
تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود سر قرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود کـنـار قـله های غـم نخوان برای سنگ ها کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود چه کـرده ای تـو بـا دلم...
-
دختر رویاهای من
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 14:49
چشم و ابروی قشنگ قد بلند و اندام کشیده موهای گندمی و..... من نمیگم اینا بده ها! ولی دختر رویاهای من باید شعر بلد باشه :-) - پاکباز
-
پوستر
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 14:40
-
آنا گاوالدا
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 14:24
من آدم نرفتن ام ، آدم دوست موندن، یا اصلا آدم دیر رفتن ام ، خیلی دیر ... اما وقتی برم ، دیگه آدم برگشتن نیستم. آدم مثل قبل شدن نیستم. باور کن !! -آنا گاوالدا
-
اوریانا فالاچی
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 14:20
معلوم نیست انسان چرا همیشه عاشق کسی میشود که شایستگی عشقش را ندارد شاید این تنها راه برای بازیافتن تعادل از دست رفته ی دنیایی است که در آن زندگی می کنیم . این قدیمی ترین نوع خود آزاری است عشق ورزی به کسی که قادر به عشق ورزی نیست ، و احمقانه ترین نوع آن ... -اوریانا فالاچی، پنه لوپه به جنگ میرود
-
دوئل
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1393 13:06
باید حواسم به آخرین تیک ساعت باشد باید همه وجودم گوش شود و آخرین تیک را قبل از تو بشنوم باید قبل از تو برگردم قبل از تو اسلحه بکشم و قبل از تو... به خودم شلیک کنم! - پاکباز
-
افسانه پلنگ و ماه
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 21:48
ماه و پلنگ برای ادبیات کهن فارسی هیچ تداعی معنا داری ندارد اما در ادبیات معاصر مجموعه ای غنی و زیبا از داستانها ، شعرها و ترانه ها با عنوان " ماه و پلنگ" خودنمایی می کند . ندرتا در باره ی ارتباط این دو موجود مرموز سخن به میان آمده و سبب این تلمیحات برای مخاطب نا آشنا، مبهم است افسانه ای چینی چنین است که:...
-
دریاچه کیو
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 21:24
تانگوی عاشقانه پاییز و دریاچه کیو
-
دریاچه کیو
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 21:21
تانگوی عاشقانه پاییز و دریاچه کیو
-
شاملو
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 21:15
دلهای ما که بهم نزدیک باشد، دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیم دور باش اما نزدیک ... من از نزدیک بودن های دور می ترسم ... -شاملو
-
چَش سیایی که وَنه ازگِل عشقی دِ کِلِم
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 18:17
چَش سیایی که وَنه ازگِل عشقی دِ کِلِم وِش گوتِم سوختِمَه گوت کِش نکو اوفیش دِلِم رنگ دل بی وِ گَنِل پا غزل اوما دِ رِکُو گیسِ نازش وَنَه طوقی دِ جفا دور مِلِم آسمو تارَه ، زِمی تَپ سُرَه ، دل دُشمِ دِ پی جَعدَه باریکَه کُلِش تاشَه خدایا نَگِلِم بایِه شونِ تَشِ دل بی همه شو مِرژِنِ دوس چی کَواوی سَرِتَش میده وِ چش...
-
ریچارد باخ
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 16:46
عیبی ندارد عادی رفتار کنی. به این شرط که عادی "احساس" نکنی! - ریچارد باخ