خمیر بازی

دل نوشته های پاکباز ( Pakbaz.tk )

خمیر بازی

دل نوشته های پاکباز ( Pakbaz.tk )

مردی که در تکاپو جان داد

دلم میخواد برم...

دلم میخواد کوله پشتیمو بردارم، دفتر شعرمو بذارم توش، با یه خودکار و یه قاب عکس کوچیک و یه پاکت سیگار... شروع کنم به دویدن... اونقدر بدوم که شهر رو پشت صدتا تپه جا بذارم و وقتی پشت سرمو نگاه کنم که.... اصلا نه، پشت سرمم نگاه نکنم. فقط بدوم....روزها و شبها و سالها بدوم....

دوست دارم مرزها رو بی اعتنا به اسمشون پشت سر بذارم و از کنار عاشقای نشسته تو کافه های پاریس و شبای پر از صدای عود و رباب مصر و پیرمردای نشسته تو پارکهای ونیز که رد میشم براشون دستی تکون بدم و باز هم بدوم...

دوست دارم وقتی دلم گرفت دفترم رو در بیارم و همونجوری که میدوم یه شعر عاشقانه بگم... یه شعر مثل شعرای رهی.

دوست دارم حتی وقتی خوابم بدوم... اونقدر بدوم که یه جایی زیر آسمون خدا آخرش از فرط خستگی بمیرم.... مردمی که جنازمو پیدا میکنن روی سنگ قبرم بنویسن "به یاد مردی که در تکاپو جان داد" و همگی با هم بشینن کنار قبرم و از سیگارهام بکش...



-پاکباز