خمیر بازی

دل نوشته های پاکباز ( Pakbaz.tk )

خمیر بازی

دل نوشته های پاکباز ( Pakbaz.tk )

خوشحالم


ریز ریز داره برف میاد...


خوشحالم



تقصیر این واژه های سردرگم لعنتی است

تقصیر این واژه های سردرگم لعنتی است...


وقتی در قاموسشان


فنجان پر و فنجان لبریز یکی هستند،


لابد تو هم خیال کردی


وقتی گفتم بیا و دلم را لبریز کن،


باید کاری میکردی که وقت رفتنت


مثل حالا،


من مانده باشم و یک دل پر!!!




-پاکباز


دستانت را به من بسپار


سرمای زمستان که آمد


بیا و دستانت را به من بسپار...


شبهای دلگیر،


قلبت را...


و تلخی روزگار که هجوم آورد


بیا و یک استکان چای مهمان من باش


قول میدهم همیشه


وقت وداعمان،


آن دو گرم باشند و این یکی سرد!!!



-پاکباز


دلیل ساده



مست اگر با دست خالی راهی میخانه است
احتمالاً در سرش یک فکر بی باکانه است
 
عقل دارم!- بیشتر از آنچه لازم داشتم-
هر که از دیوانگی دل می کند دیوانه است!

پیش چشم آشنایان هرچه میخواهی بگو
سختی تحقیر پیش مردم بیگانه است!

راه خود را کج کن و قدری از آنسوتر برو!
هرکجا دیدی سری آرام روی شانه است!

من نمیدانم چه سرّی دارد اینکه در دلم –
هرکه مهمان می شود در حکم صاحبخانه است!

اینکه در آغوش من بودی دلیلی ساده داشت:
گنج معمولاً میان خانه ای ویرانه است!



-اصغر عظیمی مهر



خسته ام


خسته‌ام مثل جوانی که پس از سربازی

بشنود یک نفر از نامزدش، دل بُرده
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی
که به پرونده‌ی جرم پسرش برخورده


خسته‌ام مثل پسربچه که در جای شلوغ
بین دعوای پدر مادر خود گم شده است
خسته مثل زن راضی شده به مُهر طلاق
که پس از بخت بدش سوژه‌ی مردم شده است

خسته مثل پدری که پسر معتادش
غرق در درد خماری شده، فریاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس
پسرش پیش زنش بر سر او داد زده

خسته‌ام مثل زنی حامله که ماه نهم
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است

خسته مثل پدری گوشه‌ی آسایشگاه
که کسی غیر پرستار سراغش نرود
خسته‌ام بیشتر از پیرزنی تنها که
عید باشد نوه‌اش سمت اتاقش نرود

خسته‌ام کاش کسی حال مرا می‌فهمید
غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
شده‌ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه‌ای راهی مشهد شده است




-علی صفری


اوتیسم

خبر اول همه خبرگزاری های دنیا شدم

پزشکای دنیا رو متحیر کردم

وقتی بعد از مدتها آزمایش و تحقیق روی تو

فهمیدن بیماریت چیه!

ولی آخه چرااااا؟؟؟

حداقل کاش...

کاش نارسایی داشتی

کاش دریچه هات تنگ بود، یا حتی گشاد

اصلا کاش همش دچار حمله میشدی

کاش با باتری کار میکردی

کاش هزار جور درد عجیب داشتی

اما...

اوتیسم نداشتی دلم!





-پاکباز


مالنای وطنی




کاش برای بزرگ شدن اینقدر عجله نمیکردیم....


دلتنگ


آسمان سربی رنگ


من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ


می پرد مرغ نگاهم تا دور...




-حمید مصدق


یه کاری بکن...

یه کاری بکن ببخشمت...

یه چیز خوب بگو

یه حرف خوب بزن

یه لبخند معصومانه که دلمو بلرزونه

یه قطره اشک که جلومو بگیره

یه کاری بکن... 

آهای گوشت با منه؟

راستش از تو چه پنهون

برات نقشه های بدی دارم... 

با توام.... میشنوی؟؟؟ 

آهای دلم.... کجایی؟ حواست با منه؟




-پاکباز