دیشب بعد از مدتها، یاد بهمن ماه سال 80 یا شایدم 81 برام زنده شد. سالی که با یکی از اقوام رفته بودیم طرفای جنوب و تو دانشگاه اهواز جلسه شعر خوانی عاشورایی برگزار بود و خانم زارع هم حضور داشتن. اونموقع هنوز خوب نمیشناختمشون ولی تو همون یه جلسه تمام فکر من رو تسخیر کردن. واقعا چقدر حیف شد که ایشون رفتند و جاشون رو بگوری برره ها گرفتن!!! در هر حال باور بکنید یا نه این دورترین یادها رو کسی داره از لابلای صفحات غبار گرفته خاطرات من بیرون میکشه که هنوز حتی کامل از راه نرسیده! اونقدر تازه وارده که باریکه هوای خنکی که با ورودش به اتاقم از لای در تو اتاق لولید رو دارم روی پوستم حس میکنم...!!!
-نجمه زارع