شاید الان نه ولی بالاخره دو سال دیگه، پنج سال دیگه، اصلا بیست سال دیگه یه شبایی تو زندگی آدما پیش میان که آدم به تنها چیزی که نیاز داره همدلیه، همدلی که با تماااام قلب باشه. یه نفر به آدم بگه "غصه نخور دیوونه، خودم قربونت میرم و پشتتم مث کوه. همه دنیا فدای چشمات بشن گل من، این موضوع رو با هم حل میکنیم... مگه من مُردم که اینجوری زانوهاتو بغل کردی؟ دوتا دستاشو بگیره و زورکی از زمین بلندش کنه و با تمام احساس بکشوندش تو بغل خودش و بهش بگه ببین منو، تو چشام نگاه کن... تو بدتریییین شرایطت هم دلت به بودنم قرص باشه و پشتت گرم. تو منو داری دیوونه..."
اون شبا آدم تو دلش از خدا شاکر میشه که اگه همه چی خرابه و هزارتا مشکل براش پیش اومده ولی این هدیه رو بهش داده که مررررد و مردونه پاش وایساده. مرررردونه، حتی اگه طرف یه زن باشه. آخه نر بودن یه جنسیته ولی مرررردونگی یه هویته که زن و مرد نمیشناسه. آدم حتی اگه دنیا رو بره زیر و رو کنه و سالیان سال دنیا رو بگرده تا همچین کسی رو پیدا کنه واسه ذخیره اون شباش باز به زحمتش می ارزه. بدترین حادثه اینه که آدم یکی رو اشتباه بگیره با این شخص! یعنی فک کنه اینی که پیدا کرده همونه ولی روزی روزگاری به خودش بیاد و ببینه نخیر... پشتوانشو اشتباه انتخاب کرده و در اینصورت اون شبا غم دل آدم عوض کم شدن هزاران و میلیونها برابر میشه وقتی خودشو غرق در ماتم و نیازمند همدلی ببینه ولی طرف مقابل عوض اینکه کنارش باشه حواسش اصلا به این نباشه یا حتی از اون بدتر خود اون شخص با غر زدنش، با شکایتش، با نامهربونیش نه تنها درد آدمو کم نکنه بلکه داغ دل آدمو تا بینهایت اضافه کنه. اصلا تو بهترین حالت هم اگه اونکارو نکنه و بخواد نشون بده که حواسش بهش هست ولی چون همدردی و همدلیش از عمق قلب نیست، مصنوعی بودنش آدمو خففففه میکنه.
واسه اینکه بدونید کسی که الان تو زندگیتونه همونه که باید باشه و میتونه تو اون روزگار و مشکلات که گفتیم (و مسلما برای هررررکسی پیش خواهد آمد تو زندگی) همون نقش رو یا حتی تا حدود زیادی نزدیک به اون نقش رو براتون ایفا کنه اول به میزان اطمینان قلبی و عزم راسخی که واسه بودن با شما داره نگاه کنید، اینکه ببینید تو دلش هیچ شکی نداره که شما همونی هستین که تمام قلب و فکرش بودن با شما رو طلب میکنه و در این راه باهاتون همپا میاد و جاده با هم بودنتونو صاف میکنه حتی اگه به خاطرش به زحمت بیفته، لازم باشه جلوی دنیا بایسته و خواستنتون رو از دنیا طلب کنه. دومم اینکه به روزای بد الانتون و میزان ماندگاری الانش تو شرایطی که شما وضع مناسبی ندارید نگاه کنید، روزایی که بدخلقیاتون نه تنها باعث نمیشه مثل یه ترسو تنهاتون بذاره و مغرورانه رهاتون کنه که مرررردونه باهاتون میمونه و حتی زمانی که شما دارین به اون آسیب میزنید حالا چه با حرفتون یا چه با رفتارتون باز تو اون موقعیت اون داره از شما مراقبت میکنه و "نگران توِ که نگیره دلت"! مثل یه احمق روزهای خوشی رو معیار موندگاری آدمها ندونید چون تو خوشی حداقل به خاطر شاد بودن دل خودشونم که شده همه میمونن. زمانی معرفت و موندگاری اهمیت داره که طرف دلش نه تنها شاد نیست تو رابطه بلکه خیلیم درد داره و مخصوصا وقتی خود شما اون درد رو به دلش تحمیل کنید، ولی اون میمونه. این یعنی موندن عاشقانه، رنج کشیدن ولی نرفتن...
میخوام بگم دوست من، داداش گلم، آجی مهربونم... اگه همچین کسی تو زندگیتون هست قدرشو بدونید و از دستش ندید به هییییچ قیمتی. ولی اگه نیست یا اینکه یکی هست ولی شواهد بهتون نشون میده که اشتباهیه، دیگه دست از شک کردن بردارید. هررررجای دنیا که هستین، تو هر سنی، تو هر موقعیتی... بدونید هررررکسی تو دنیا قطعا حداقل یه نفر که اینجوری بخوادش و اینجوری عاشقی کنه براش رو داره، فقط باید شهامت رها کردن بقیه رو داشته باشه و شجاعانه بره دنبال پیدا کردن سهم خودش از آدمای دنیا. یک آن تصمیمتونو بگیرید، پاشنه کفش همتو بالا بکشید و با تمام اطمینان از اونی که میدونید هرچقدم دوستش دارید و بهش وابسته اید ولی نمیتونید برای موندگار بودنش تو روزای بد زندگیتون روش حساب باز کنید دل بکنید و همه چی و همه کس رو رها کنید و بغچه دلتونو بردارید و برای پیدا کردن نیمه درست خودتون دنیا رو بگردین. هرررروقت پیداش کنید حتی اگه تو سنی باشید که عصای پیری دستتون باشه به داشتنش می ارزه.
اصلا همین الان واسه یه لحظه چشاتونو ببندید و به بودن باهاش فک کنید.... :-) دیدی حتی یه لحظه تصور داشتن اینجور عشقی چقدر دل آدمو میلرزونه؟ حالا خودت بگو کی یا چی ارزش اینو داره که شما خودتونو از داشتن همچین احساسی اونم واسه تمااااام شبای عمرتون به خاطرش محروم کنید؟؟؟ اگه اونی که هست اینجوری نیست و حتی با وجود علاقه قلبی که بهش دارید و میخواید براش همینجور که گفتیم باشید ولی اون تلاشی نمیکنه که خودشم برای شما همینجور باشه و بهتون اطمینان بده بابت این موضوع دیگه بیشتر از این به اینکه چقدر دوستش داری فکر نکن، آدما خیلی وقتا معتاد بدترین چیزام میشن و بهشون وابستگی شدید دارن ولی آیا این وابستگی درست بودن اعتیاد شخص رو توجیه میکنه؟ شمام فک کن معتاد شدی عزیزم، ولی نه به یه ماده که فقط جسمتو داره به زوال میبره بلکه بدتر از اون، معتاد به یه رابطه یا شخص که علاوه بر جسمت غرورتو، روحتو، آرامش روحیتو، امیدتو و آیندتو داره ازت میگیره و در عوض مال خودش با وجود عشق بی نهایت شما تضمین شدست! اگه دیدی با اینکه الان اونجوری که باید نیست ولی برای رسیدن به اون نقطه که باید باشه فقط نیاز به وقت داره، نیاز به کمک فکری داره، اصلا عزیز من نیازه غرورتو بشکنی و اینو با تمام قلبت ازش بخوای بهش صادقانه این فرصتها و کمک ها رو بده تا خودشو اثبات کنه ولی اگه دیدی هرچی هم تو جون میکنی و عشقت بهش رو فریاد میزنی ولی تو گوشش پنبه گذاشته و فریاد بی صدای چشمای لرزونتو نمیشنوه، دوست من، داداش عزیزم، آجی گلم... وقتشه این اعتیاد رو بذاری کنار! کشیدن درد خماری این اعتیاد واسه هر مدتم که طول بکشه مسلما آسونتر و البته عاقلانه تر از کشیدن عذاب اون شبهاست. اگه الان این دردو نکشی یه وقتی و با یه شرایطی و به میزانی میکشیش که معنای واژه درد برای همیشه تو ذهنت عوض میشه!!!
-پاکباز