خمیر بازی

دل نوشته های پاکباز ( Pakbaz.tk )

خمیر بازی

دل نوشته های پاکباز ( Pakbaz.tk )

خیانت

مریم داشت تو چشمای شوهرش نگاه میکرد وقتی داشت به اون دختره میگفت من تو رو از همه دنیا بیشتر دوست دارم  و یک تار موی تو رو به صدتای مریم نمیدم.... 

هنوز یه سال از ازدواجشون نگذشته بود 

همه فامیل به خوشبختی مریم و شوهرش حسودیشون میشد و تا تقی به توقی میخورد هر کدوم به سهم خودشون میخواستن از آب گل آلود ماهی بگیرن و میونه اونا رو به هم بزنن ولی هم مریم اینا رو میدونست و هم شوهرش و همیشه همه ی ماجراها ختم به خیر میشد. 

 بگذریم....  

 شوهرش هنوز داشت قربون صدفه ی اون دختره میرفت و مریم هنوز داشت تو چشماش نگاه میکرد .

نمیتونست باور کنه....   

با اینکه میدونست این اولین باره که شوهرش داره این کارو میکنه ولی...... حرفه ای بود !

اصلا انگار مریم که اونجا بود و نگاش میکرد واسه گفتن اون حرفا بیشتر جرات پیدا میکرد و راحتتر هر چی که میخواست میگفت و از این بابت حسابی خوشحال بود 

البته مریم هم حسابی خوشحال بود و همش منتظر بود که آقای کارگردان کات بده تا بتونه بره پیش شوهرش و بابت بازی قشنگش بهش تبریک بگه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد