خمیر بازی

دل نوشته های پاکباز ( Pakbaz.tk )

خمیر بازی

دل نوشته های پاکباز ( Pakbaz.tk )

خمیر بازی

خمیر بازی

سلام

میدونی چیه ؟ من همیشه فک میکردم (و البته میکنم) که زندگی مثل خمیر بازیه ! میتونی ازش یه کبوتر سفید و دوست داشتنی بسازی یا یه گرگ سیاه وحشتناک. حتی اگه دوست داشتی میتونی واسه کبوترت عینکم بزاری یا چه میدونم کیف ساسمسونت بدی دستش یا واسه گرگه بال بزاری و دمشم مث دم اسب درست کنی. کلآ هر جوری که دوست داشتی میتونی بسازیش و خیالت راحت باشه که به هیچ کس هم مربوط نیست........ والا ! اصلا کی میگه اونی که تو میخای بسازی حتمآ باید یه چیز واقعی باشه ؟ شاید اونو تو خواب دیده باشی یا تو کارتونهای قشنگ دوران بچگیت فقط مهم اینه که حواست جم باشه خمیر بازی زندگیتو شکل همونی که میخوای درست کنی نه یه چیز دیگه چجور بگم  مثلا نخای یه اسب بسازی و آخر سر ببینی بیشتر شبیه شتر شده ! میدونی که چی میگم ؟ راستی یه چیز دیگه , نمیدونم چقد از عادتای بد و خوب بچگیتو هنوز داری و چقدشو کنار گذاشتی نمیخام هم بدونم فقط میخواستم بپرسم هنوز یادته که تو دنیای بچگی وقتی یکی به خمیر بازیت دست میزد و شکلشو اونجوری که خودش دوست داشت عوض میکرد چجوری دستشو گاز میگرفتی یا چنگ مینداختی تو صورتش یا موهاشو میکشیدی و اشکشو در میاوردی و بعدش بزرگترا بهت میگفتن کار خیلی بدی کردی..... من که میگم حداقل الان دیگه این حرفشونو باور نکن !

دور.... اما نزدیک


دور باش اما نزدیک...


من از نزدیک شدنهای دور


                                                               میترسم!!!

دلتنگی


گلوی آدم را

باید گاهی بتراشند

تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود.

دلتنگی هایی که جایشان نه در دل

که در گلوی آدم است

دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند. . .










نابینا شدم!!!


نمیدیدم...

حتی خودم را!

تو سوی زندگیم بودی...

آمدی...

بینا شدم!

رفتی...

نا بینا!!!


 




-پاکباز












خداحافظ

خداحافظ شمیم نو بهارم


خداحافظ همه دار و ندارم


ز پیشت میروم اما دلم را


به رسم یادگاری جا گذارم














مهربان، مهربانو



در ایران باستان بجای کلمات خانم و اقا که ریشه مغولی دارند اجداد خوش سلیقه ما به زن مهربانو می‌گفتند یعنی کسی که مهر خلق میکند و به مرد مهربان می‌گفتند به معنای نگهبان مهر .....

همدیگر رو با این کلمات پرمعنا صدا بزنیم ..."مهربانو " همسر ، مادر، دختر، خواهر، دوست، "مهربان" همسر، پدر، پسر، برادر، دوست....














بوسه زنانه



"ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻥ ﻫﺎ ﻣﯿﻮﻩ ﭼﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻠﻨﺪ ﻟﺬﺕ ﺧﺎﺻﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﯼ ﭘﻨﺠﻪ ﺁﻣﺪﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺳﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ"












باید شعر را بوسید



وقتی تو، رفتنی باشی

وقتی تو دلت گیر این خانه و این پنجره ها نباشد

وقتی دلت هوای نشستن و تماشای غروب خورشید در ایوان خانه دیگری داشته باشد 

وقتی هر بعد از ظهر دلت هوس چای این قوری چینی و این سماور کهنه را نکند

وقتی شمعدانی های کنج این حیاط زرد شده باشند و تو یادشان نکنی

وقتی چشمت را روی اینکه من بی تو سردم میشود اینجا ببندی

وقتی چمدانت آماده باشد که تو یکی از همین عصرهای بیحوصله بیایی و دستش را بگیری و با خودت سفریش کنی

اصلا وقتی چمدان داشته باشی

باید شعر را بوسید ، کناری گذاشت و برایش فاتحه خواند

آخر من که چیزی نداشتم تا نثارت کنم

جز همین شعرهای وامانده

که هیچکدامشان عرضه نگه داشتن تو را نداشتند…



-پاکباز






تلخترین قصه دنیا!


حکایت خاله سوسکه رو احتمالا خیلیاتون شنیدین، دختر زیبا رویی که پدرش به خاطر تنگدستی اونو با پای پیاده راهی همدان میکنه که بره و زن مش رمضون بشه "نون گندم بخوره و قلیون بلور بکشه و منت بابا نکشه!"

تو مسیر مسافرتش به همدان از بازاری میگذره و خاستگارای مختلف از کسبه بازار براش پیدا میشه، بقال و بزاز و خراط و خیاط و…

خاله سوسکه قصه ما تو جواب خاستگارا فقط یه سوال میپرسه ازشون "اگه دعوامون بشه، منو با چی میزنی؟"

هر کدوم از خاستگارا به تناسب شغلی که دارن جواب خاله سوسکه رو میدن، بقال با سنگ ترازو و پنبه زن با کمون پنبه زنی و…

خاله سوسکه هم با دل شکسته همشونو رد میکنه تا بالاخره به آقا موشه میرسه… 

آقا موشه تو جواب سوال خاله سوسکه چیزی میگه که باعث میشه خاله سوسکه به خاستگاریش جواب مثبت بده و زنش بشه.

خاله سوسکه وقتی از آقا موشه عاشق ما سوال معروفشو پرسید که اگه دعوامون بشه منو با چی میزنی آقا موشه جواب داد "من با دم نرم و نازکم به چشمات سرمه میکشم، نمیزنمت"

خاله سوسکه هم عاشق آقا موشه شد و با هم ازدواج کردن، و ای کاش داستان خاله سوسکه مث همه داستانا اینجا که عاشق و معشوق قصمون به هم رسیدن تموم میشد اما… 

باری، خاله سوسکه و آقاموشه با هم زندگی شیرینی شروع میکنن و در کنار هم خوشحالن اما این خوشحالی زیاد دوام نمیاره! 

یه روز که آقاموشه رفت سر کارش خاله سوسکه خواست لباسای شوهرشو تو آب رودخونه بشوره که پاش سر خورد و افتاد توی آب! 

آقاموشه به زحمت نجاتش داد و بردش توی خونه اما خاله سوسکه حسابی مریض شده بود، آقاموشه هم که عاشق خانومش بود، رفت که براش آش بپزه ولی افتاد تو دیگ آش و… مرد! 

خاله سوسکه هم بعد از اون سیاهپوش شد و دیگه با هیچکس ازدواج نکرد و تا همیشه رخت سیاه به تن داشت.

قصه خاله سوسکه با اون پایان تراژدیک شاید فقط تلخترین قصه دنیا نباشه که یقینا واقعی ترین روایت از زندگی ما آدمهاست

همه در مسیر رسیدن به پایانی خوش، با آدمهای مختلفی رودررو میشیم که هرکدوم به طریقی میخان وارد زندگیمون بشن و ما دیگه یاد گرفتیم از اونها نه محبت بی پایان بخوایم و نه عشق اسطوره ای بلکه سقف نگرانی ما از بودنشون اینه که اون آخر کار، جایی که قراره حرفا و وعده های امروزشون یادشون بره چطور ما رو میزنن!

دیگه معیارمون واسه انتخاب میشه اینکه کی آرومتر میزنه، چرا که میدونیم آخرش هممممه قراره روزی بزنن! و دردآورتر اونجاست که وقتی از بین همه این عاشقای امروز و دل شکنای فردا یکیشونو انتخاب میکنیم، بهش دل میبندیم و عاشقش میشیم، به بودنش عادت میکنیم و در کنارش آرومیم، انگار ابر و باد و مه و خورشید و فلک از اون روز دست به دست هم میدن که اون رو از ما بگیرن حتی به این طریق که بیفته تو دیگ آش!!! 

داستان خاله سوسکه انگار که نه یه قصه بلکه یه آینه است رو در روی همه ما و روایتگر اینه که ما بهش میگیم زندگی. 





-پاکباز







مینای من...

یه شعر زیبا با صدای خودم که شاعرش رو نمیشناسم متاسفانه .






بهانه


سلام به همه..

هنوز کاملش نکردم ولی گفتم با شماها که این حرفا رو نداریم، نصفه نیمه تقدیم شما... 


برای بازگشتنت بهار را بهانه کن

عزیز هم قبیله ام، تبار را بهانه کن

در ایستگاه رفتتت چه روزها نشسته ام

نگو خودت نیامدی، قطار را بهانه کن

برای دیدنت شبی به باغ کهنه میروم

تو هم برای دیدنم، انار را بهانه کن

منم درون آینه که زل زدم به چشم تو

برای لمس گونه ام، غبار را بهانه کن



-پاکباز



بترسید...!


سلام دوستان. راستش میخام راجع به موضوعی حرف بزنم امشب که یه کم خاصه و حتی تابو. ولی حرف نزدن در موردش لحظه به لحظه داره کار رو خرابتر میکنه. دوستان گلم، مخصوصا آقایون. همونجوری که همتون میدونید با گسترش ابزارهای ارتباطی، مخصوصا گوشی های هوشمند و وجود شبکه های اجتماعی که به راحتی امکان ارسال فایلهای رسانه ای از جمله صوت و انواع تصویر رو فراهم میکنن امروزه میشه با کمترین زمان و هزینه انواع داده ها رو منتقل کرد و باعث انتشارشون تو جامعه شد. خب نمیخام وارد اون بحث کلیشه ای فرهنگ درست استفاده کردن از این مقولات بشم که اونو قبلا حسابی شنیدین و خدا وکیلی حرف بدی هم نیست و کاش هممون بتونیم اونو به کار ببندیم، ولی خارج از اون بحث... اگه احیانا شما دوست عزیز، گروهی رو مدیریت میکنی یا عضو گروهی هستی که توی اون گروه فیلم و عکسهای روابط خصوصی افراد منتشر میشه، در وحله اول توصیه دوستانه من اینه که کلا از اون فضا فاصله بگیرید که مضراتش خیلی بیشتر از اون لذت کوتاه مدته که به شما منتقل میکنه و اگه احیانا به هر دلیل نمیخای خارج بشی بیا و عندالله حداقل یه مساله رو مدنظر بگیر... دوستای گلم خیلی از این فیلمها به صورت تجاری تولید میشن و بخشی از صنعت! پورنوگرافی هستن و افراد حاضر در اونها با رضایت کامل و بر اساس منافع مادی به عنوان هنرپیشه! ظاهر میشن و این موضوع براشون حل شده است و حتی برای اطرافیانشون. و اما حرف من... دوستای نازنینم، بعضی از این فیلمها به صورت مخفیانه گرفته شدن و اکثرا هم مربوط به هموطنای خودمونن. ببینید، من به بد و خوب بودن اون اتفاق که بین اون دونفر میفته کاری ندارم چونکه چیز واضحیه، حرف من اینه که هربار که شما باعث انتشار بیشتر این فیلمها میشین چه بسا نه یک شخص که یک یا چند خونواده رو یک گام به سمت نیستی میبرید! به گفته یکی از معصومین، آبروی یک مسلمان، ولو اگه خطاکار باشه، حرمتش از حرمت کعبه هم بالاتره و ما به راااحتی بدون یک لحظه تامل با آبروی یک شخص، خونواده یا حتی طایفه بازی میکنیم و چه بسا باعث مرگ اون فرد یا افراد بشیم(که چندین مورد اتفاق افتاده) به خاطر اینکه اونها رو حتک حیثیت میکنیم! اونم در برابر چی؟ چی گیرمون میاد؟ واقعا از خودتون بپرسید!!! در برابر هیییییچ ما با جان و آبروی افراد بازی میکنیم!!! دوستای نازنینم، در وحله اول اگه میتونید کلا از رواج و انتشار این دست فایلها که باعث بی ریشگی در جامعه میشه و اثرات دراز مدتش حتی گریبان خودمون و فرزندانمون رو خواهد گرفت اجتناب کنید، اما اگه میخاستید این دست فایلها رو برای هم ارسال کنید بیاید و مرد و مردونه فیلمای مربوط به هموطنانمون رو انتشار ندید و اگه به دستتونم رسید خودتون پاکش کنید. فراموش نکنید ممکنه اون فیلم تا اون لحظه به دست کسانی که نباید نرسیده باشه و گناه اون اشخاص رو خداوند ستار العیوب پوشونده باشه ولی همون لحظه که شما انتشارش میدین سلسله وار برسه به دست اشخاصی که اون فرد یا افراد رو بشناسن و تبعاتش رو دیگه خودتون میدونید...! پیامبر فرمودن که بدبخت ترین مردم کسی است که آخرتش رو به دنیای خودش بفروشه، و بدبخت تر از او کسی است که آخرتش رو به دنیای دیگری بفروشه!!! حال تو خود حدیث مفصل، بخوان از این مجمل! از اینکه حرفم طولانی شد عذر خواهی میکنم. اگه براتون مقدوره این پست رو به اشتراک بذارید. متشکرم



-پاکباز



اصلا قرار نیست که سر خم بیاورم...

شعر از فریبا عباسی و با صدای خودم 



کاش فقط دوستم بودی!


کاش فقط دوستم بودی!

می رفتیم گردو بازی و کیف می کردیم

عشق تنها حماقتی بود

که تنهاترمان کرده است...


حالا که آمدی


حالا که آمدی، دیگر برایم شعر نخوان... 


که شعر... 


جای خالی بانویی بود که نبود! 


حالا ولی هست... 


حالا ولی هستی... 


شعر نخوان، تنها ببوسم بانو!





-پاکباز



دلتنگم


دلم گریه میخواهد...


اخم های تو کجاست؟؟؟








.


سیلویا پلات


من همیشه

چیزهایی را آرزو می کنم
که در آخر من را خواهند کشت!



- سیلویا پلات

پابلو پیکاسو


چیزی خطرناک تر از

درکِ دلسوزانه نیست!




- پابلو پیکاسو